۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

فقر و تن فروشی

ندای زن:شما چند ساله هستید؟ 17 ساله هستم.
ندای زن:از وضعیت خانوادگیتان و اوضاع شغلی و مالی پدر و مادرتان بگویید.
پدرم را بخاطر حمل مواد مخدر گرفتند و برایش حبس ابد دادند و مادرم معتاد است و خواهر و برادری هم ندارم وقتی پدرم زندان افتاد مدتی با مادرم در خانه ی پدربزرگم زندگی کردیم اما من نتوانستم آنجا بمانم و به خانه ی عمه ام رفتم که در آنجا شوهرعمه ام به من پیشنهاد داد که صیغه اش بشوم که من قبول نکردم و از آنجا به خانه ی دوستم رفتم و بعد از مدتی خانه ای با پسر دایی و دختر دایی ام گرفتیم و بعد از چند ماهی مجبور به ترک آنجا شدم و الان با مادرم در خانه ای که اجاره کردیم زندگی می کنم.
ندای زن: آیا هرگز عاشق شده اید؟
بله بارها عاشق شده ام.
ندای زن: آیا ازدواج کرده اید یا با کسی دوست بوده اید؟
دوست،دوست که با خیلی ها دوست بودم اما ازدواج نه البته برای یک ماه صیغه ی مردی بودم.
ندای زن: دوستی شما برای عشق بوده یا مسائل مالی؟ اگر عشق بوده است چه آرزویی داشته اید و اگر مسائل مالی بوده است چقدر توانستید مشکلات مالیتان را از این طریق حل کنید؟
به جز دو نفر که واقعا عاشق آنها بودم و آرزوی زندگی کردن با آنها را داشتم بقیه دوستی هام برای مسائل مالی بوده وآن یک ماهی که صیغه ی آن مرد بودم قرارمان این بود که من یک ماه صیغه ی آن مرد باشم و با او در خانه ای که تهیه کرده بود بمانم واو در عوض دو ملیون پول به من بدهد که من توانستم با آن دو ملیون پول پیش خانه ای را بدهم و الان همراه با مادرم در آن خانه ی اجاره ای زندگی می کنم.
ندای زن: از اینکه مجبور باشید برای گذران مالی جسمتان را در اختیار کسی قرار دهید چه احساسی دارید؟
راستش گاهی اوقات برایم فرقی نمی کند و فقط به آن پولی که بابت این موضوع بدست میاورم فکر می کنم و گاهی اوقات آنقدر ناراحت می شوم که رابطه ام را با آن پسر تمام میکنم مثلا چند وقت پیش ها با پسری دوست شدم و سر اینکه من اگر او را در بازی پاسور بردم برایم لباس بخرد شرط بندی کردم وقتی من بردم و از او خواستم که به شرطمان عمل کند از من خواست که با او به خانه اش بروم بعد او به قولش عمل می کند و من با وجود اینکه بارها این اتفاق افتاده بود در رابطه هام با مردان دیگر. اما این دفعه زدم زیر همه چیز و دوستیم را با آن پسر تمام کردم.
ندای زن: تا بحال در این روابط دچار دردسر یا مشکلاتی شده اید؟
بله مدتی که در خانه ی پسر دایی ام زندگی می کردم وقتی او متوجه روابطم شد من را از خانه اش بیرون کرد.
ندای زن:کسی به شما صدمه رسانده است و با شما چه رفتاری دارند؟
خوب همه من را به چشم دختر بدی می بینند و گاهی اوقات فکر می کنم با هر آدمی که برخورد می کنم آن شخص فقط جسم من را می بیند نه روحم را نه احساسم را واین حس خیلی دردناکه که همه ی آدمای اطرافت تو رو بخاطر جسمت بخواهند نه خود واقعی ات و آن دو پسری که عاشق شان بودم وقتی از روابط قبلی ام آگاه شدند من را رها کردند.
ندای زن: آیا کسی خواسته از شما سوءاستفاده کند وازشما باج بگیرد؟
از نظر سوءاستفاده بله خیلی این اتفاق برایم می افتد همین که میفهمند دختری تنها هستم بدون خانواده واحتیاج مالی دارم به تنها چیزی که فکر می کنند سوءاستفاده از من هست. یکدفعه تصمیم گرفتم که دیگر دست از این روابط بکشم ودر جایی کار کنم بنابراین در یک سیسمونی فروشی به عنوان فروشنده مشغول به کار شدم روز اول خیلی عالی بود و من خوشحال بودم که شاید دارد زندگی ام تغییر می کند اما روز دوم صاحب مغازه خواست که با او رابطه داشته باشم و وقتی قبول نکردم اخراجم کرد.
از نظر باج گرفتن هم بله گاهی اوقات که پلیس من را با پسری گرفته برای اینکه بابت این موضوع من را فردا صبحش به دادگاه نفرستند از من خواستند که با آنها هم رابطه داشته باشم.
ندای زن:اطرافیان خودتان با شما چه رفتاری دارند و بابت این رابطه هایتان شما را سرزنش نمی کنند؟
اطرافیانم همیشه سرزنش می کنند اما کمکی به من نمی کنند که از این وضعیت نجات پیدا کنم و الان مدتهاست که دیگر سراغی از من نمی گیرند.
ندای زن: هیچ وقت دوست داشتید ادامه تحصیل بدهید و علاقه به چه شغلی داشتید؟
بله درس خواندن را خیلی دوست داشتم و الان هم در دبیرستان بزرگسالان درس می خوانم اگر چه بخاطر این همه مشکل هیچ وقت تمرکز کافی برای موفق شدن در درسهایم را نداشتم با اینحال درس را رها نکردم و همیشه دوست داشتم در زمینه نقاشی و گرافیک مشغول به کار شوم.
ندای زن: به آینده فکر کرده اید و چه تصوری از آینده دارید وچه آرزویی برای آینده دارید؟
به آینده بله، خیلی فکر می کنم و همیشه کلی نقشه می کشم که همه چیز را عوض کنم و بتوانم جور دیگری زندگی کنم اما هر چه می کنم و به هر دری میزنم همه ی درها بسته است شما فکر کنید دختری 17 ساله هستید که تنهایی باید در خیابانها خرج خود و مادر معتادتان را در بیاورید چه کار می توانید بکنید راستش فکر می کنم اگر اینطور پیش بروم آینده ای تاریک همراه با بیماری درانتظارم باشد مگر اینکه همه چیز تغییرکند.
و آرزو که اول دلم می خواست چنین پدر و مادری نداشتم ومن هم مانند همه ی همسالانم یک زندگی معمولی و خوب و امن داشتم و اگر فکر کنیم حالا که اینطوراست بنابراین دلم می خواهد روزی برسد که جامعه از من حمایت کند و کمک کند پدر و مادرم به زندگی برگردند ومن هم به زندگی پرازامنیت ورفاه که حقم هست برگردم.

 

۱ نظر:

یک استکان حرف گفت...

واقعا متن تکان دهنده ای بود /.