۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

کودکان محکوم

در کنار خیابان زنی با کودکی حدود 3-4 ساله روی زمین در آفتاب نشسته بود و کاسه ای کنارش بود و هر عابری که رد میشد در خواست کمک میکرد. کودک درروی زمین داغ غلت میخوردومعلوم نبود چند ساعت از روز را باید در تیغ آفتاب بگذراند و در این میان زن عابری حدود 40-50 ساله به زن نزدیک شدو به او گفت چرا در این قسمت که آفتاب هست نشسته ای برو حداقل در سایه بشین و زن گفت تو چکار داری اگر کمک نمیکنی برو و عابر عصبانی شد که به این بچه رحم کن این چه گناهی کرده که تو او را به دنیا آورده ای مگه خودت اورا به دنیا نیاوردی چرا دلت برایش نمی سوزد اصلا چه را وقتی نمی
تونستی نگه داری بچه بدنیا آوردی و پی در پی او را به باد محاکمه کشیده بود.
خلاصه دعوایی بین آنها در گرفت و زن عابر گفت من الان زنگ میزنم 110بیاید شما را از اینجا ببرد و شروع کرد به تلفن زدن وگفت بیایید اینها را جمع کنید و ادرس محل را داد. من نزدیک عابر رفتم و گفتم چرا اینقدر عصبانی هستی و گفت من پاهایم کشش نمیکند از کنار این صحنه براحتی بگذرم این بچه چرا باید توی این آفتاب وگرما که هر آدم بزرگسالی را کلافه میکند بشیند و مادرش مسئول این وضعیت است الان هم از اینجا نمیرم ببینم که 110 میاد یانه ؟من به او گفتم آن زن برای اینکه جلب ترحم بیشتری کند و در جایی بشیند که عابرین بیشتری از آنجا عبور کنند اینکار را میکند و البته که در چنین جامعه ای که آنقدر ناامن و خشن است که هیچ ارگانی به داد خود این زنان نمیرسد طبیعی است که او هم رفتار بهتری با فرزندش نخواهد داشت چه بسا که این زنان در طی زندگیشان بویی از رفاه و بهداشت و آرامش ندیده اند که بخواهند درک کنند که باید کودکان از وضعیت بهتری برخوردار باشندو درواقع معلوم نیست خودشان چه کودکی را پشت سر گذاشته اند و مسئولیت این وضعیت متوجه خود افراد نیست زمانی میتوان به این زن و طریقه نگهداری از کودکش گله کرد که قوانین رفاه اجتماعی داشته باشیم که به همه زنان سرپرست خانواده حقوق مکفی و محل مناسب برای زندگی داده شود و قوانین حمایت از کودکان را داشته باشیم و به جای طرح کنترل رعایت حجاب ! برای رسیدگی و کنترل شرایط زندگی کودکان ارگانهایی را داشته باشیم و اجازه داده نشود هیچ کس به حقوق کودکان دست اندازی کند در جامعه ای که نرخ کلیه و باقی اندامهای بدن انسان را بر روی در و دیوار
تبلیغ میکنند میتوان تصور کرد که نرخ خود این کودکان چه اندازه باشد و در انجا از سهیلا قدیری یاد کردم که به قول خودش مادرش سنگ بود و پدرش باران که دست آخر به دست قوانینی که خود مسبب وضعیت او بود ند اعدام شد عابر که به حرفهای من گوش میکرد گفت راست میگویی خبر اعدام سهیلا راشنیدم و برایش بسیار گریستم البته 110 نیامد اما آن زن از ترس اینکه مورد تعرض قرار گیرد با کودکش ازآنجا رفت و من از زن عابر خداحافظی کردم.
 به امید داشتن دنیای زیباتر وبهتری برای همه انسانها بخصوص همه کودکان


هیچ نظری موجود نیست: