۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

تن فروشی

او داشت با شادی از اینکه فردا باید به دیدن دوست پسرش برود سخن میگفت ازاینکه فردا حتما یک کادویی مهم خواهد گرفت دوست پسری که زن و بچه دارد واو دختری مجرد است .
پرسیدم خوشحالی ؟
گفت :اره خیلی گفتم :برای چه خوشحالی چونکه دوست پسرت را میبینی ؟
گفت نه چون کادو میگیرم چون گفته اگر سر قرار بروم من را سورپرایز میکند حتما برایم چیز خوبی خریده
گفتم یعنی خودش را دوست نداری ؟
گفت: نه
انچنان در چشمهایش برق شادی بود که دلم نمی آمد با حرفهای نصیحت گونه شادیش را خراب کنم فقط گفتم چطور میتوانی به کسی که واقعا دوستش نداری ابراز احساسات کنی برای چه؟
خنده ی تلخی کرد و گفت:اگر او نبود معلوم نبود سرنوشتم چگونه میشد هروقتی برام یک چیز هایی میخره مثل مانتو شلوار و کیف و خرت و پرت و کمی هم پول بهم میدهد .
و ادامه داد پدرم معتاد است و تنها میتواند بسختی خرج مواد خودش را دربیاورد بعضی وقتها که کم می آورد من و مادرم را به باد کتک میگیرد که اگرجایی پولی پنهان داریم به او بدهیم .
گفتم اساسا خرج خانه از کجا میآید ؟
گفت تحت پوشش کمیته امداد هستیم ماهی 40 هزار تومان میدهند برادرم هم یک مقداری کمک میکند
پرسیدم آنوقت دوست پسرت در مقابل کادوها و پولی که به تو میدهد توقعی از تو ندارد ؟
گفت :مگه میشه کسی در این دوره زمونه بدون چشم داشت به کسی کمکی کنه خلاصه من هم تا حدی خودم را در اختیارش میگذارم .
در حالیکه این جملات را میگفت چهره اش حالت خاصی داشت نمیدانم خنده بود یا دردی که با خند ه ای پنهانش میکرد .
گفتم : چرا برای خودت و بدنت و احساساتت بهایی قرار میدهی تو باید احساساتت را به بهای عشق مبادله کنی پوزخندی زد و گفت :چه حرفهای قشنگی میزنی ولی من امروز میخواهم زندگی کنم و برای زندگی پول لازم دارم دلم نمی خواهد همیشه مثل بدبختها زندگی کنم من هم مثل همه دخترای هم سن و سالم دلم می خواهد لباس نو داشته باشم تازه مد هم باشه دلم میخواهد یک گوشی مو بایل قشنگ داشته باشم (در حالیکه دردستش گوشی بسیار کهنه و قدیمی بود )دلم نمی خواهد تو خیابون که راه میروم
هر کسی از کنارم رد بشه دلش به حالم بسوزه تازه اگر بخواهم عشقی هم داشته باشم کی به یک دختر کهنه پوش ورده خارج نگاه میکنه اونوقت هیچکس محل بهت نمیده .من نمی خواهم مثل مادرم زندگی کنم اون زن بدبختیه 50 سالش هم نشده بیا ببین مثل 60 -70 ساله ها می مونه تمام زندگیشو با یک مرد معتاد که هیچی از احساسا ت و زندگی براش نمونده سر کرد ولی به قول خودش نجابتشو حفظ کرد مثلا بهش جایزه دادند دلش خوشه که آبرو داری کرد خوب چی نصیبش شده او یک روز هم روی خوشبختی رو ندیده .

امروز موضوع تن فروشی در ایران ابعاد بسیار گسترده ای دارد شاید اگر روزی به موضوع تن فروشی فکر میکردیم تنها زنانی را تصور میکردیم که برای لقمه نانی که خود یا فرزندانشان را از گرسنگی نجات دهند دست به این کار میزنند و در این صورت جامعه به آنها به عنوان قربانی با دید اغماض بیشتری نگاه میکرد اما امروز ابعاد این موضوع بسیار فراتر رفته است دخترانی از سنین 12 -13سالگی برای داشتن برخی ملزومات زندگی امروزی و داشتن یک زندگی مرفه تردست به نوعی تن فروشی میزنند و معمولا با مردان متاهلی که از وضعیت مالی نسبتا خوبی برخوردار باشند دوست میشوند و در این رابطه دوستی با داشتن توقعاتی مالی اندک مورد سوء استفاده های جنسی قرار میگیرند .دختران و زنانی که میدانند در زندگی روزمره شان هرگز به برخی ملزومات بدیهی زندگی دست نخواهند یافت پس برای یک زندگی تنها کمی بهتر و داشتن ملزومات رفاهی مثل موبایل لباس مناسب و..وگاهی با آرزوی دور دست داشتن یک اتومبیل دست به تن فروشی میزنند.
دختر جوانی در این ارتباط میگفت :تا کی حسرت همه چیز را در این دنیا داشته باشم چند سالی که جوان هستم کار میکنم تا حداقل در میانسالی زندگی بهتری را برای خودم ساخته باشم .والبته در بیشتر مواقع سرنوشت آنها چندان مشخص نیست معمولا بعد از چند سالی که در یک شهر یا محله باشند مجبور به ترک محل زندگی خود میشوند وخدا میداند که نهایتا به چه جور زندگی دست یافته اند.



هیچ نظری موجود نیست: