۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

بحران اقتصادی ورشکستگی کارخانه ها


بحران اقتصادی، ورشکستگی کارخانه ها و بیکارسازی کارگران و تعداد زیاد جوانانی که پس از تحصیل جویای کار هستند ولی کاری برای انها پیدا نمی شود، پدیده دستفروشی و بساط کردن در پیاده رو و حاشیه میدانها را بدنبال دارد. دامنه دستفروشی از خیابانها و میدانهای شهر به ایستگاههای مترو و قطارهای آن  نیز کشیده شده است. این فروشندگان سیار در حقیقت رانده شدگان از کارهای دائمی و تعریف شده و دور شدگان از تولید هستند که برای کسب درامدهای ناچیز و گذران بخور و نمیر یک زندگی زیر خط فقر به دستفروشی روی می آورند. امروزه کمتر خیابان و میدانی در تهران است که در ساعات اولیه صبح و عمدتا در عصرها که جمعیت زیادی از سر کار بر می گردند و یا خانواده ها برای خرید از خانه ها خارج می شوند این فروشندگان بی جا و بی مکان همه جا دیده می شوند. در این میان زنان میانسال جوان و دختران خردسال نیز دیده می شوند که به فروش انواع و اقسام خرده ریز زندگی می پردازند. کالاهای دستفروشان از گیره مو لباس زیر، شال و روسری لباسهای درجه سوم چینی تا بادکنک، آدامس، تنقلات، تا تولیدات خود خانمها در خانه مثل تابلو نقاشی، انواع گل، ساندویچ و همه آن چیزهایی که بتوان فروخت و حجم زیادی هم نداشته باشد تا بتوانند راحتتر حمل و نقل کنند در گزارش های بسیاری از خبرنگاران که در این زمینه تهیه و چاپ شده، می خوانیم که بیشتر از نیمی از زنان دستفروش، سرپرست و نان آور خانواده شان هستند. این ها زنانی هستند که یا به دلایل گوناگون (و عمدتا به علت اعتیاد همسران شان و یا خرجی ندادن همسران آن ها و ...) طلاق گرفته اند و یا این که همسرانی بیکار و بیمار دارند
بنابراین علاوه بر کارکردن در خانه، مسئولیت کسب درآمد برای گذران زندگی نیز به عهده ی آن هاست که بیماری های مفاصل و واریس و درد های استخوان و در نتیجه پیری زودرس، آنها را تهدید می کند. زنان پیشه ور و دستفروش که به نوعی خوداشتغالی را با سرمایه های اندک خود در پیش گرفته اند، از هیچگونه حمایت های تامینی مانند بیمه برخوردارنیستند. البته مشکلات زیاد دیگری نیز بر سر راه این دستفروشان قرار دارد که مانع ادامه کاری آنها می شود. بزرگترین مانع سر راه آنها شهرداری و مامورین آنها هستند که به بهانه به اصطلاح سد معبر مزاحم کار این دستفروشان می شوند.
در اینجا تجربه زنی که سالهاست به همین نحو گلهای مصنوعی تولید خود را می فروشد را نقل کنم او برای امرار معاش و کمک به مخارج خانواده تولیدات خود را بساط کرده و میفروشد اما هر دفعه با مامورین شهرداری مواجه شده که مانع کارش می شوند او مجبور است دور از چشم مامورین به این کار ادامه دهد. مزاحمتهای این ماموران که اکثرا با الفاظ بسیار بدی صحبت می کنند، یکی دو تا نیست. از داد و فریاد و توهین گرفته تا مچاله و لگدکوب کردن بساط و توقیف و ضبط کالاهایی است که ارائه می شوند. جالبتر آنست که بعد از رفتن ماموران، شخصی مراجعه می کند و وعده می دهد که اگر پولی داده شود وسائل ضبط شده برگشت داده می شود و در اکثر مواقع اجناس ضبط شده، پس داده نمی شود که این یعنی بر باد رفتن همه ی دارایی آنها.

هیچ نظری موجود نیست: