۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

ماجرای پای بریده و عروس تازه


امروز غروب، غروبی دردناک برای معصومه بود چراکه شوهرش عروسی جدید به خانه می آورد. همه برای آوردن عروس رفته بودند و او در خانه تنها نشسته بود و به گذشته فکر می کرد و حس می کرد این لحظات حتی از لحظه ی دیدن اینکه یک پایش را هم قطع کرده اند سخت تر است. چند تا از زن های فامیل داشتند همه چیز را برای آمدن عروس جدید مرتب می کردند و هر از گاهی هم تو گوش یکدیگر پچ پچ می کردند و احتمالا از بیچارگی معصومه ی 26 ساله می گفتند و همه دلشان برای معصومه می سوخت.

چند سال پیش بین معصومه و شوهرش مشاجره و دعوایی در می گیرد و شوهر معصومه، معصومه را شدیدا کتک می زند. بعد از این کتک معصومه چند روزی از جایش نمی تواند بلند شود چرا که پای او خیلی درد گرفته بوده اما بعد از گذشت چند وقت و تجویزهای خانگی خانم پیر شکسته بند محله شان معصومه بهتر می شود. از آن به بعد همیشه پای معصومه درد می کرده. او فقط مجبور به تحمل می شود چرا که شوهرش او را پیش پزشک نمی برد و همیشه در برابر درخواستهای معصومه که می گفت پایم خیلی درد می کند با توهین به او می گفت که اینقدر ناز و ادا در نیاورد تا اینکه کار به جایی می رسد که دیگر جای تحمل درد برای معصومه باقی نمی ماند و شوهرش او را به اجبار به دکتر می برد و در آنجا متوجه می شوند که استخوان پای معصومه سیاه شده و هیچ راهی جر بریدن پایش نیست و معصومه از آن به بعد یک پایش را از دست می دهد و برای همیشه عصا به دست می شود و چند سال بعد از عصا به دست شدن معصومه زمزمه های زن گرفتن دوباره ی شوهرش شروع می شود. اما معصومه اینبار دیگر نمی تواند تحمل کند و از شوهرش به دادگاه شکایت می کند اما شوهرش در آنجا به استناد به این موضوع که دیگر معصومه نمی تواند وظایف خود را در قبال خانه و او، به خوبی انجام دهد اجازه دادگاه را برای گرفتن زن دوم کسب می کند و امروز هم عروسی شوهر معصومه است.

توضیح: این نوشته ی دردناک درد دلهای معصومه برای معلم دخترش می باشد که این معلم از اقوام من بود و این درد دلها را برای من تعریف کرد و من آن را به این کلمات تبدیل کردم و او در برابر این سوالات که چرا بعد از آن دعوا نتوانسته خودش به دکتر برود و یا حتی از خانواده اش کمک بخواهد؟ چرا معصومه بعد از قطع پایش به دادگاه شکایت نبرد که شوهرش این بلا را بر سر او آورده؟ چرا دادگاه اجازه گرفتن زن دوم را می دهد؟ و یا چرا با وجود بودن زن دوم و این همه تحقیر و توهین هنوز معصومه مجبور است با شوهرش زندگی کند؟ و باز هم چرا؟ چرا؟ چرا؟ هیچ پاسخی از زبان معصومه نداشت اما او خودش (معلم دختر معصومه) هم مانند من و شما جواب این چراها را می دانست.

سارا عظیمی

هیچ نظری موجود نیست: