۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

افغانستان، زن و زندگی!


آزاده نوری

 اگر اهل آمار و ارقام باشید و سری به آمارهای منتشرشده از سوی نهادهای شناخته شده جهانی در امر اندازه گیری های اقتصادی و اجتماعی زده باشید، خواهید دید که اوضاع جهان و وضعیت زندگی مردم بویژه در کشورهای فقیر، بسیار اسفناک تر از آن است که گفته و شنیده می شود. به عنوان نمونه اخیرا مرکز اطلاعات آماری آمریکا و سازمان مرکزی آمار افغانستان در شناسنامه ای که از این کشور جنگزده به دست داده اند، پس از ردیف کردن یکسری آمارهای خام و نپرورده کلاسیک و کلیشه ای، تابلویی را به نمایش گذاشته اند که براحتی می توان آن را تغییر عنوان داد و برای کشوری مثل "مالی" و یا "موریتانی" و مانند آنها، به کار برد.
آیتم هایی که در این فهرست به کار گرفته شده به گونه ای است که فقط شکل کلی و نمای بیرونی این ساختمان سست بنیاد و کلنگی را به نوعی، آراسته و سر پا و پا برجا نشان می دهد در حالی که این بنا از پایه و از درون دارد می پوکد و فرو می ریزد. آیتم هایی مانند: نرخ رشد جمعیت، تولید ناخالص داخلی!، ارزش صادرات، تعداد تلفن ثابت و سیار، نرخ شهرنشینی، که در صورتی که رقمهای جلوی شان، درست و دقیق نوشته شده باشد، برای کارشناسان رسمی آمار و مقاله نویسان اقتصادی روزنامه های دولتی غربی نظیر: "تایمز" و "واشنگتن پست" در حد رفع مسئولیت نوشتن، قابل استفاده است. یعنی عموم مردم از آن سر در نمی آورند و گاهی هم رقمهای فریب دهنده ای در این جدولهای آماری که نمونه اش در روز ٢٧ شهریور ٨٩ در روزنامه اطلاعات چاپ شده، در دو ردیف متوالی آمده است: تولید ناخالص داخلی = ٢٧ میلیارد دلار (رتبه ١١٠ در جهان)
نرخ رشد تولید ناخالص داخلی = ٠٤/١٤ درصد (رتبه اول در جهان)
در این صورت لابد مردان و زنان فقیر افغانستان که درصد بالایی از جمعیت ٢٨ میلیونی این کشور را تشکیل می دهند باید بابت کسب رتبه اول در نرخ رشد تولید داخلی، بر خود ببالند که بزودی از میزان کودکان خیابانی یک میلیونی این کشور کاسته خواهد شد و همین فرداست که جمعیت زیر خط فقر از ٥٠ درصد جمعیت آن به ده- پانزده درصد، تقلیل خواهد یافت. لابد دختران کابلی و مزار شریفی باید از این پس افتخار کنند که با این رشد – البته – نامفهوم، می توانند آزادانه در خیابانها قدم بزنند و به مدرسه و دانشگاه بروند و بتوانند همسر دلخواهشان را انتخاب کنند و ...
کافی است به یکی از آیتم های دیگر این جدول توجه کنید: امید به زندگی در زنان = ٦١/ ٤٤ سال.
آیتمی که در کشورهای اروپایی و پیشرفته غربی از میانگین ٧٠ سال، بیشتر است. در تحلیل این آیتم در افغانستان به نکات زیر خواهیم رسید: میانگین عمر زنان در افغانستان، تقریبا ٤٤ سال است. یعنی بیشتر زنان این کشور، بیشتر از ٤٥ سال عمر نمی کنند. راستی چرا چنین است؟ آیا این کم عمری و زودمیری در ژن آنهاست و یا تقدیر و سرنوشت شان این است؟! و یا شاید شانس شان همین است !
از یک نظر درست است اگر بگوییم شانس شان در این است. یعنی شانس زنده ماندن شان همین قدر است. البته شانس به معنای افسانه ای و خرافی اش مد نظر نیست. بلکه به معنای امکان برخورداری از امکانات زندگی. سوال اساسی در این زمینه این می تواند باشد که راز طول عمر در چیست؟
بشر همواره در این فکر بوده که طول عمر خود را زیاد کند. حتی می خواهد آن قدر زندگی کند که نمیرد! چون در عالم واقع نتوانست به این آرزو برسد، به اساطیر و افسانه روی آورد. اما تلاش های بشر برای ماندگاری عمر و دیر زیستن، تنها به وهم و فانتزی و افسانه پردازی خلاصه نمی شود. از سالیان بسیار دور و با استفاده از علم کیمیا (شیمی) و طب (پزشکی) کوشیده تا به این آرزوی دیرینه اش لباس واقعیت و تحقق بپوشاند و به نظرمی رسد که تا حدود بسیار زیادی هم در این راه موفق شده است. پس یک عامل اصلی طول عمر، بهداشت و پیشرفتهای پزشکی و بهداشتی است. یعنی همان عاملی که در افغانستان وضعیت نگران کننده ای دارد. زیرا وجود انواع بیماری ها و کمبود دارو و درمان و امکانات بهداشتی – بیمارستانی در این کشور علنا مشهود است. عامل دیگر در طول عمر، نوع تغذیه است. میزان و مقدار پروتئین و ویتامین ها و مواد معدنی مورد نیاز بدن در زنده ماندن و دیرمانی سلولهای بدن تاثیر بالا و تعیین کننده ای دارد. سوء تغذیه، امروزه یکی از مشکلات کشورهای فقیر به شمار می رود. افغانستان به دلیل وضعیت جنگی و فوق العاده ی اشغال شده گی اش از یک طرف و عقب ماندگی های صنعتی و کشاورزی، امکان تهیه ی غذای کافی و مناسب را ندارد. به این عوامل، مشکل جنگ و نداشتن امنیت و نداشتن دموکراسی و مدیریت کارآمد و مردمی و ده ها عامل نداشته ی دیگر را اضافه کنید تا عمق مسئله، بیشتر نمایان شود. اعتیاد، کارهای سخت و طاقت فرسا در مزارع به جای مردانی که عمدتا یا در جنگ و گریزند و یا به صورت کارگران مهاجر در کشورهای همجوار زندگی می کنند، زایمانهای پیاپی و ... دست بدست هم داده اند تا شانس زنده ماندن زنان افغانستان، ٤٤ الی ٤٥ سال باشد. البته این شانس در مردان هم در همین حدود است. ریشه اصلی این مشکل را باید در کارکردهای ضدانسانی نظام سرمایه داری و توزیع فقر ناشی از این سیستم اقتصادی جستجو کرد نه در شانس و اقبال و تقدیر و سرنوشت و ژن و تبار و توارث و ...

هیچ نظری موجود نیست: