۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

این فرش هفت رنگ که پامال رقص توست ...


فرشاد نادری!

نوشته بودم و خوانده بودید که برای زنان روستایی همیشه کار هست. شالیزار، پنبه زار، جالیز، دامداری، و ده ها کار دیگر. توگویی که در یک تقسیم کار اعلام نشده، بسیاری از این کارها به زنان سپرده شده است. و زنان هم با طیب خاطر! آن ها را پذیرفته اند و سال هاست که با دل و جان! آن کارها را انجام می دهند.
گفتم که در روزهایی که بارانی است و درو و وجین و پنبه چینی و کارهای بیرون از خانه امکان ندارد، در خانه می مانند. نه آن که استراحت کنند. نه آن که به سر و وضع خودشان برسند. مهمانی بروند. فیلم تماشا کنند. و یا احیانا کتاب بخوانند. آن ها علاوه بر کارهای روتین و همیشگی پخت و پز و بقیه کارهای خانه که اصولا کار به حساب نمی آیند، کارهای درازمدت هم دارند و یا دیگران برای آن ها برنامه ریزی می کنند. آنها در خانه می مانند تا کارهای نیمه تمام خود را به پایان برسانند. کارهایی مثل جاجیم بافی، گلیم بافی،حصیربافی زنبیل بافی، توربافی و درعالی ترین شکل آن، قالیبافی که چند سالی است در شهرها و روستاهای شمالی، راه افتاده است. در سالهای اخیر، عده ای از شهرهای کشور نظیر اصفهان و کاشان و نایین و نطنز و اراک و ورامین و ... به روستاهای مازندران و گیلان رفته و به اسم" کارآفرین!"، سرمایه و ابزار تولید ومواد اولیه مانند: دار قالی و کرک و پشم و خامه و نخ و نقشه را در اختیار دختران جوان و زنان می گذارند و در سالهای اولیه به بهانه آموزش دادن قالیبافی، مزد بسیار کمی به آنها داده و در سالهای اخیر هم بابت ششماه کار شبانه روزی فقط مبلغ سیصد الی چهارصد هزار تومان به بافندگان محلی می پردازند و حاصل کارشان را در بازارهای جهانی و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به قیمتهای گزاف و افسانه ای می فروشند و از این رهگذر، جیبهای گشاد خود را پر می کنند در حالی که دست های خسته و چاک چاک این کارگران ارزان و خاموش را که در حقیقت سفره های محقر آنها را بیش از پیش خالی می کنند.
بیکار بودن بسیاری از مردان روستایی و نیازهای واقعی و روزافزون خانواده ها و وجود زنان بیشمار به مثابه لشکر عظیم فروشندگان نیروی کار، و البته حرص و طمع سیری ناپذیر صاحبان پول و سرمایه، سبب شده تا زنان این شهرهای کوچک و روستاها، با این استدلال که: "هر چه باشد از بیکاری که بهتراست!" تن به این نوع بیگاری بدهند.
امروزه با واردشدن فرشها و جاجیمها وحصیرها و محصولات و صنایع دستی از کشور چین و اشباع شدن بازار، سفارش این کارها از طرف به اصطلاح کارآفرینان
داخلی، بطرز چشمگیری کاهش پیداکرده است. زنان، در هر صورت قربانیان مناسبات و روابطی هستند که بر پایه بهره کشی و سود بناشده است.
در قانون کار ایران، برای این گونه کارهای زنان فرمولی برای تعیین دستمزد وجود ندارد. آنها از هیچ نوع بیمه ی درمانی و بیمه بیکاری و یا بیمه های ضرر و زیان (در مواقع سیل و آتش سوزی که باعث از بین رفتن محصول‌شان میشود) برخوردار نیستند. و جالبتر از همه این که این کارگران بی مزد و مواجب، سن بازنشستگی ندارند بنابراین حقوق بازنشستگی نیز دریافت نمی کنند. قانونگزار دستش برای دفاع از حقوق زنانی که در مزارع و شالیزارها و  کاربافخانه های محلی کار می کنند، خالی است. وزارت تعاون و سازمان صنایع دستی و بقیه ی نهادهای مرتبط نیز در این خصوص، کاری انجام نمی دهند.

هیچ نظری موجود نیست: