۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

هر روز صبح

هر روز صبح زود که از خانه بیرون می آییم شاهد دیدن چهره ی کودکانی

هستیم که در میان سبدهای زباله خانه ها
 بدنبای آشغالهایی میگردند و به

پشتشان گونی سنگینی از همین زباله ها انداخته اند که گاهی به زور میکشند

ویا گاری که به سختی لنگر آن را بدست میگیرندرا راه میبرند

کمی انطرفتر جلو مغازه میوه فروشی و یا سوپر مارکت ها کودکان را میبینیم

که با جابجایی سبدهای سنگین میوه ویا کارتن های بزرگ مواد غذایی روز را

آغاز کرده اند کارتن هایی که گاه هم وزن خود بچه هاست

آنطرفتر کودکی ترازویی رابر زمین کنار پیاده رو گذاشته و منتظر رهگذری که

با پرداخت مبلغی وزنش را امتحان کند

و یا کودکانی در حالتهای بسیار رقت انگیز کنار دست مرد و یا زنی به گدایی

نشسته اند

امروزه دیدن کودکان در چنین باصطلاح مشاغلی در جامعه ما ایران بسیار

طبیعی به نظر می آید

هر کجای این جامعه را نگاه کنیم کودکانی به نگاههای سرد و سرگردان و

بیگناه تحت صدمات مختلف روحی و جسمی قرار دارند و و گویی هیچ پاسخی به

این سوال نیست که چرا کودکان جامعه امروز در قرن بیست و یک در یکی از

ثروتمند ترین جوامع بشری از هیچ تامین و امنیتی برخوردار نیستند

و هیچ ارگانی برای بودن کودکان در چنین اوضاعی اعلام جرم نمیکند آیا

این جرم نیست که کودکی را از بچه ها بربا یند و آنها به مشاغل شاغی که

براستی دردناک است واداشته شوند

آیا براستی کودکانی که در این مشاغل روزگار میگذرانند دور از چشم جامعه

تحت چه تعرضات روحی و جسمی قرار میگیرند ؟

و در شرایطی که فکر به وضعیت های آشکارو پنهان این کودکان تن هر انسان

شریفی را به لرزه میاندازد هیچ ارگانی مسوولیت پاسخ گویی به این

نابسامانیها را بر عهده ندارند و انگار اصلا این بچه ها وجود ندارند دیده

نمی شوند

و تنها زمانی این کودکان در نهایت توجه و دقت دیده میشوند که در

جایگاه مجرم قرار میگیرند

و حالا برایشان بی هیچ ملاحظه ای احکام هولناکی تعیین میشود و امروز هر

از چند گاهی شاهد این هستیم که کودکی در پشت میله های زندان با سن خود در

حل جنگ است که به سن باصطلاح قانونی برسد و مورد مجازات نهایی قرار گیرد

و کم نبودند کودکانی که در این ماجراها به جوخه دار آویخته شدند

و هر از چند گاهی یکی همین کودکان به دلایل و مو ضوعات مختلف به جرمی

محکوم میشوند و در انتظار اجرای حکم مینشینند این کودکان بدون هیچ گناهی

به جامعه ای که سهمی در ساختن آن نداشته اند وارد میشوند و به تباهی

کشیده میشوند به جرمی محکوم شده و به انتظار اجرای حکم مینشینند

با نگاه به سرنوشتی که برای این کودکان رقم خورده است سوال بزرگی در

برابر جامعه قرار میگیرد

چرا هنگامی که ما کودکان زیر دست و پای مشاغل دردناک و موقعیتهای وحشتناک

این جامعه قرار داریم هیچ کس به فکر ما نیست و هیچ حمایتی از ما نمی شود

و آنگاه که خود را تحت جرمی پیدا میکنیم که خود نمیدانیم چگونه شد که

سرانجام ما به دادگاه و زندان و.. ختم شد

آنوقت هزار ارگان و قانون برای رسیدگی وضعیت ما وجود دارد

و حالا خبر تهدید اجرای حکم برای یکی از همین کودکان قلب همه انسانهای

شریف را به درد آورده است

محمد رضا حدادی جوانی که از پانزده سالگی مجرم شناخته شد و تا به حال در

زندان بوده است

او یکی دیگر از کودکانی است که زندگیش وضعیت کودکان جامعه مارا نمایندگی میکند

و با جلو گیری از اجرای حکم محمد رضا حدادی میتوان قدمی در جهت احقاق

حقوق از یاد رفته کودکان در جامعه برداریم



هیچ نظری موجود نیست: